آقای سه نقطه

نظرات گرانبهای یک سه نقطه ای متفکر


number 246

آینده ای که سال های سال براش برنامه ریزی کرده بودم به یکباره در عرض 6 ماه از بین رفت و اگر نگم تباه شد، حداقل رو به تباهی رفت.
حالا نگاه های سنگین بقیه رو باید تحمل کنم،چه خانواده، چه فامیل، چه همکارها و چه هر کسی که میشناسم. از اون نگاه ها که همه میدونن اوضاع از چه قراره ولی به روی خودشون نمیارن و گاها لبخند مضحک ی هم میزنن.
ولی موضوعی که خیلی اذیتم میکنه اینه که هیچکسی تمایلی به درست شدن این رابطه نداشت، یعنی همه دوست داشتن این رابطه شکل نگیره و وقتی هم که گرفت دوست داشتن از بین بره که رفت.
ولی با همه ی این اوصاف تقریبا هر چیزی که بوده رو فراموش کردم و الان تو نقطه ای هستم که در تلاشم آینده ی جدیدی رو برای خودم بسازم.

دوست نداشتم این خبر رو بشنوم 

نمیدونمم چی باید بگم 

گذشته گذشته آینده رو دریاب

دیگه چاره ای نیست، حتی اگر یه روزنه ای هم وجود داشت میشد امیدوار بود ولی ...
به قول معین
نخور غم گذشته، گذشته ها گذشته
هرگز به غصه خوردن، گذشته برنگشته

در مورد سفر ترکیه هم نوشتید من ندیدم؟ یا ننوشتید؟ 

نه چیزی ننوشتم

من میگم چه اصراریه همه چیز رو درباره به خاطر اوردن اون خاطرات اینقدر وحشتناک کنیم؟

نیست؟
جدی وحشتناک نیست؟

وقتی اسپرم جنگ رو از درون رحم به تنهایی و بدون تکیه و توقع از کسی شروع میکنه و پیروز میشه یعنی خودش و خودش تنهای کسیه که تا آخر امید خودشه نه دیگران!

توقع داشتن از دیگران اشتباه محض هست

من با قسمت فراموش کردنش موافق نیستم. انگار داری پس میزنیش عقب. و خب هی برمیگرده و اذیت میکنه. 

البته که ما بچه ی دو سه ساله نیستیم که یادمون نیاد کدوم بچه ی فامیل بوده که تو بچگی دوست و یار جون جونی مون بوده
هیچی فراموش نمیشه فقط یاد و خاطره و هر چی که بوده رو میسپاریم به دست باد و با اولین نسیمی که دوباره بیاد، هر چیزی که رفته بوده مثل بوی عطرش همه ش برمیگرده دوباره
سه شنبه ۱۱ مهر ۰۲ , ۲۱:۱۸ فاطـــღـــمـه ツ

از مردم هیچ خیری ندیدیم چون هیچ کدوم خیر نخواستن

مردم مردم مردم
مردم کِی هم درد خوبی بودن؟
مردم من و شماییم و همین دور و بری هامونیم ولی کی یه کدوممون تونستیم از خوشی بقیه خوشحال و از ناراحتی هاشون غمگین شیم؟

امیدوارم بعدا کلمه ی کاش بیشتر میجنگیدم رو به کار نبرید

چاره ای نداشتم متاسفانه، خیلی دوست داشتم اون هم یه قدم سمتم میومد ولی نیومد.

امیدوارم یه روزی بیاید و بنویسید که اون اینده‌ای که دوباره به فکر ساختنش بودم ساخته شده و الان خیلی خوشحالم:))).

همیشه واسه همه چی رویاپردازی می کردم، دوست دارم واسه رسیدن بهش تلاش کنم، اونقدری که بعدا بگم؛ تلاشمو کردم، خداروشکر که شد.

این شرایط رو خیلی دوست دارم، وقتی داری تمسخر مردم رو تحمل می‌کنی...

یه جون به جونات اضافه میشه تا با یه حرکت خفن کاری کنی که خون گریه کنن

ما برای مردم زندگی نمی کنیم و چیزی رو نمیخوام بهشون اثبات کنم

نمیدونم چی گذشته بین تون ولی زود رها کردین و دشمن شاد شدین

راستش در کل دوستی نداشتم ولی خب ...

امیدوارم آینده جدید نورانی باشه. به علاوه خودی رو از نخودی و بیخودی تشخیص بدین که تاثیراتشون نقطه کور آینده اتون نباشه 🙏

متاسفانه خودی ای پیدا نکردم
انگار این اتفاق فقط برای بقیه جذابیت داشت و دمیدن توی آتیشش جذابیتش رو بیشتر می کرد.
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">